جمال الدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مویَّد (535 هـ. ق– 607–612 هـ. ق) متخلص به نظامی و نامور حکیم نظامی، شاعر و داستان سرای ایرانی پارسی گوی در سده ششم هجری (دوازدهم میلادی)، که به عنوان صاحب سبک و پیشوای داستان سرایی در ادبیات پارسی شناخته شده است. آرامگاه نظامی گنجوی، در حاشیه غربی شهر گنجه قرار دارد. نظامی در زمرهٔ گویندگان توانای شعر پارسی است، که نه تنها دارای روش و سبکی جداگانه است، بلکه تاثیر شیوهٔ او بر شعر پارسی نیز در شاعرانِ پس از او آشکارا پیداست. نظامی از دانش های رایج روزگار خویش (علوم ادبی، نجوم، فلسفه، علوم اسلامی، فقه، کلام و زبان عرب) آگاهی گسترده ای داشته و این ویژگی از شعر او به روشنی دانسته می شود. از جمله آثار نظامی می توان به خسرو و شیرین، مخزن الاسرار، لیلی و مجنون، هفت پیکر و اسکندرنامه اشاره نمود.
روز 21 اسفند در تقویم رسمی ایران روز بزرگداشت نظامی گنجوی است.
در فرهنگ ایرانی بسیار متداول بوده است که بخشی شعر گونه را به عنوان وصیت نامه یا پند و اندرز برای فرزندان قرایت می کردند، نظامی نیز شعری را به صورت وصیت نامه برای فرزند خود سروده است که در زیر برای مشاهده شما ذکر می کنیم:
همین حالا در «وصیت ساز» عضو شوید و وصیت نامه خود را آنلاین و رایگان تنظیم کنید. برای شروع اینجا کلیک کنید.
ای چارده ساله قره العین بالغ نظر علوم کونین
آن روز که هفت ساله بودی چون گل به چمن حواله بودی
و اکنون که به چارده رسیدی چون سرو بر اوج سرکشیدی
غافل منشین نه وقت بازیست وقت هنر است و سرفرازیست
دانش طلب و بزرگی آموز تا به نگرند روزت از روز
نام و نسبت به خردسالی است نسل از شجر بزرگ خالی است
جایی که بزرگ بایدت بود فرزندی من ندارت سود
چون شیر به خود سپه شکن باش فرزند خصال خویشتن باش
دولت طلبی سبب نگه دار با خلق خدا ادب نگه دار
آنجا که فسانه ای سکالی از ترس خدا مباش خالی
وان شغل طلب ز روی حالت کز کرده نباشدت خجالت
گر دل دهی ای پسر بدین پند از پند پدر شوی برومند
گرچه سر سروریت بینم و آیین سخنوریت بینم
در شعر مپیچ و در فن او چون اکذب اوست احسن او
زین فن مطلب بلند نامی کان ختم شده ست بر نظامی
نظم ار چه به مرتبت بلند است آن علم طلب که سودمند است
در جدول این خط قیاسی می کوش به خویشتن شناسی
تشریح نهاد خود درآموز کاین معرفتی است خاطر افروز
پیغمبر گفت علم علمان علم الادیان و علم الابدان
در ناف دو علم بوی طیب است وان هر دو فقیه یا طبیب است
می باش طبیب عیسوی هش اما نه طبیب آدمی کش
می باش فقیه طاعت اندوز اما نه فقیه حیلت آموز
گر هر دو شوی بلند گردی پیش همه ارجمند گردی
صاحب طرفین عهد باشی صاحب طرف دو مهد باشی
می کوش به هر ورق که خوانی کان دانش را تمام دانی
پالان گریی به غایت خود بهتر ز کلاه دوزی بد
گفتن ز من از تو کار بستن بی کار نمی توان نشستن
با این که سخن به لطف آب است کم گفتن هر سخن صواب است
آب ار چه همه زلال خیزد از خوردن پر ملال خیزد
کم گوی و گزیده گوی چون در تا ز اندک تو جهان شود پر
لاف از سخن چو در توان زد آن خشت بود که پر توان زد
مرواریدی کز اصل پاکست آرایش بخش آب و خاکست
تا هست درست گنج و کانهاست چون خرد شود دوای جانهاست
یک دسته گل دماغ پرور از خرمن صد گیاه بهتر
گر باشد صد ستاره در پیش تعظیم یک آفتاب ازو بیش
گرچه همه کوکبی به تاب است افروختگی در آفتاب است